دخدری که خیلی دوست پسر داشت بالاخره عاشق شد و ازدواج کرد...!!!
بعد خدا بهش یه پسر داد...!!!
یه روز بهش گفتم که یادته چجوری اشک پسر ها رو در میاوردی و تیغ میزدیشون...؟؟!!
حالا خودت هم پسر داری...!!نظرت چیه...!!؟؟
تحمل اشکش و سرکیسه کردنشو داری...؟؟!!
بهم گفت:فقط می تونم بگم پشیمونم و امیدوارم همه اونها که دلشون رو شکستم و سرکیسشون کردم منو ببخشن...!!!
هیچ مادری طاقت دیدن اشکهای پسرشو نداره..!! !
مادر های آینده...!!به پسر دار شدنتون خوب فکر کنید...!!زمین گرده ها...!!
شماهم گوش به زنگ باشید